
احیای فوتبال محلات با توپ های اهدایی!
زمانی که آقای مبشر رئیس فدراسیون فوتبال بودند، من به همراه آقایان فکری، مدد نویی و علی کاظمی یک گروه چهار نفره را تشکیل داده و خدمت ایشان رسیدیم تا حرف های خودمان را با او در میان بگذاریم. جلسه خوبی بود، بطوری که در پایان همان جلسه آقای مبشر ما را به آقای امیر صالح که روزگاری در تیم ملی فوتبال ایران بازی می کرد و فرد متمولی هم به حساب می آمد، فرستاد. ما نزد آقای صالح رفتیم. ایشان استقبال گرمی از ما داشتند. سفارش ناهار دادند و بعد از صرف ناهار ما موضوع را برای ایشان تعریف کرده و گفتیم که از طرف آقای مبشر و به چه منظوری خدمت ایشان رسیده ایم. ما به ایشان گفتیم که قصد داریم با در اختیار گذاردن امکانات ورزشی به بچه ها در محلات، آنها را جذب ورزش کنیم. آقای امیر صالح که به دقت به حرف های ما گوش می دادند، گفتند: من چه کمکی می توانم در این مسیر به شما داشته باشم؟ ما که منتظر شنیدن این حرف از زبان ایشان بودیم، بلافاصله گفتیم که ما را خدمت شما فرستاده اند تا در این مسیر بتوانیم از کمک های شما بهره مند شویم. ما می خواهیم زمین های خاکی فوتبال تهران را با کمک شما احیا کنیم. ما زمین تا دل تان بخواهد در این تهران داریم، اما متاسفانه توپ نداریم! ایشان بلافاصله ما را به آدرسی در بازار تهران فرستاده و خطاب به ما گفتند: نزد آقای صمیمی بروید، بقیه کارها را من انجام خواهم داد. خوشحال راهی بازار تهران شدیم و با پرس و جوی بسیار، آقای صمیمی را پیدا کردیم، مرد خوش برخوردی بود، حسابی تحویل مان گرفت. کاملا مشخص بود که آقای صالح سفارش ما را به ایشان کرده است. او به ما گفت: با پولی که می خواهم در اختیار شما قرار دهم، می توانید، بیش از 700 توپ خریداری کنید و وقتی نگاه های ما را متوجه شد، گفت: اصلا نگران نباشید، خودم سفارش خرید 700 توپ اصفهانی را می دهم و بلافاصله بعد از تحویل هم آنها را در اختیار شما قرار خواهم داد. که خدا را شکر این مهم انجام شد و ایشان توپ ها را به همراه یک تلمبه و یک سر فینتیل یا همان سوزن امروزی که بشود با آنها توپ ها را باد زد، در اختیار ما قرار داد. با تحویل توپ ها دوباره نزد آقای امیر صالح برگشتیم و خطاب به ایشان گفتیم: آقا 700 عدد توپ است، ما باید چکار کنیم؟ ما که ماشینی نداریم که بخواهیم با آن توپ ها را به محلات تهران برسانیم! هنوز حرف مان تمام نشده بود، که ایشان بلافاصله یک ماشین فولکس را به همراه آقای مشیری که خودشان هم از قهرمانان آن زمان بودند در اختیار ما گذاشته تا ما توپ ها را به محلات برده و بین بچه ها تقسیم کنیم. ( ادامه دارد )