بد کردید آقای تقوی! خیلی بد!

آقای تقوی، قطعا شما هم مانند ما، داستان آن جوانمردی را شنیده اید که با اسبش در راهی می رفت، ناتوانی را دید، از اسب پیاده شد و آن فرد را سوار بر اسب کرد تا بلکه کمکی به او کرده باشد. فرد ناتوان، وقتی سوار بر اسب شد، دهانه اسب را کشید و تاختن آغاز کرد و اسب را دردید و رفت! در همان شرایط فرد جوانمرد خطاب به آن فرد بظاهر ناتوان که دور شدنش را می دید، گفت: ای سوار، هیچ گاه این ماجرا را برای کسی تعریف نکن! چرا که تو اسب را ندزدیده ای! بلکه جوانمردی را دزدی تا دیگر در این عالم، هیچ کس به هیچ کس رحم نکند! قطعا حکایت آشنا و معناداری بود، آقای تقوی، اینطور نیست؟ یادمان می آید درست، نزدیک انتخابات فدراسیون والیبال بود، دست بر قضا در همان ایام گذرمان به فدراسیون والیبال افتاد و تلاشی را از وحید مرادی، برای آنکه میلاد تقوی روی صندلی ریاست فدراسیون بنشیند را از او دیدیم که حد و حصری نداشت!. او در آن زمانها که زیاد هم دور نیست، برای وقوع این مهم، وقت و انرژی گذاشت! از آبرویش هزینه کرد و …  براستی امروز وقتی وحید مرادی در خلوت کلاهش را قاضی می کند به خودش چه می گوید! اطرافیانش که شاهد تلاش بی وقفه او برای ریاست میلاد تقوی بودند، به او چه خواهند گفت و ….
آقای تقوی مشکلات برای همه هست! دیروز این مشکلات گریبان وحید مرادی را گرفت و فردا ممکن است برای من و شما پیش بیآید! آیا اگر کاری را که ما با وحید مرادی کردیم، را یکی با ما و شما بکند، براستی واکنش ما چه خواهد بود؟ آقای تقوی بگذریم! اما برای همیشه این واقعیت را بدانید که بد کردید آقا! خیلی بد!