عبدالرحمان شاه حسینی

خونریری قلب!

همواره مرور منحنی نامنظم ادوار، مثبت تحقق خاطرات تلخ و شیرین در ایام زندگی هر شخص میباشد به لحاظ ارتباط خواسته خواهان لازم می‌دانم بصورت واضح ومبرهن به دو خاطره نوروزی تحت عناوین فوتبالی و قضائی اشاره نمایم

۱- خاطره فوتبالی :
همانگونه که بعضی از مخاطبین می‌دانند حقیر اهل روستای زیبا وتوریستی آهوانو از توابع شهرستان دامغان هستم، بعنوان مهاجم در تیم‌های مختلف فوتبال بازی می کردم. حدود ۴۰ سال قبل ایام نوروز در مسابقات حذفی بعنوان بازیکن تیم همای دامغان مقابل تیم ذوب آهن قرار گرفتیم. مسابقه در تنها استادیوم شهرمان در حال برگزاری بود، بازی با تنها گلی که بنده به ثمر رسانده بودم، دقایق پایانی خود را پشت سر می‌گذاشت. دروازه بانی داشتیم بنام زنده یاد محمد علی آزادی، که خداوند روحش را شاد فرماید. بسیار شوخ طبع بود. به منظور اتلاف وقت در ده دقیقه پایانی پس از برخورد خفیف با فوروارد حریف شروع کرد به غلطیدن و تمارض! دور او جمع شدیم. داور آمد و خطاب به گلر ما گفت: چه شده است؟ آیا می توانید به بازی ادامه بدهید؟ مرحوم آزادی با لهجه شیرین دامغانی در جواب داور گفت: آقای داور قلبم خون آمده است! داور بنده خدا دستپاچه شد و از بیرون زمین کمک فوری خواست، ما که شوخ طبعی گلرمان را می‌دانستیم، شروع به خندیدن کردیم! کاپیتان تیم حریف که نزدیک به صحنه بود به داور گفت: آقای داور این دروازه بان بدنبال اتلاف وقت است و داوری شما را به مسخره گرفته است. در قلب همه ما خون می‌آید! در آنجا بود که داور ساده بازی متوجه شد که چه رودستی خورده است! بلافاصله دروازه بان ما را اخراج کرد و ما حدود ده دقیقه پایانی بازی را ده نفره ادامه دادیم و برنده مسابقه شدیم. حال اخراج صحیح بود یا خیر بحث مستقلی است که دوست عزیزم جناب فغانی از کشور استرالیا بایستی نظر کارشناسی را اعلام فرمایند. تا اواخر عمر گلرمان، هرگاه او را می‌دیدم به او می گفتم، محمد علی هنوز هم قلبت خون می‌آید؟ می گفت: بله اگر خون نیاید که می میرم!
۲-خاطره قضاوت در عدلیه
اگرسال را اشتباه نکنم، شب چهارشنبه سوری سال ۱۳۷۵ قاضی کشیک دادگستری تهران بودم. حدود ساعت ۹شب، مامورین انتظامی دو جوان را به همراه پرونده نزد من آوردند. هر دو جوان دستبند زده گریه و اظهار پشیمانی می‌کردند! گزارش پلیس را مطالعه کردم. ماجرای جدید و عجیبی در چهارشنبه سوری اتفاق افتاده بود، که تا آن تاریخ نشنیده بودم. آن شب دو جوان متهم تصمیم می‌گیرند، مقداری جوراب تهیه و درون آنها را با سنگریزه و…پر کنند. آنها در خیابان پیروزی و هنگام عبور عابرین پیاده این جورابهارا که هیچ مواد منفجره ای هم نداشت، را جلوی پای عابرین پرت می کردند و مردم هم به گمان اینکه مواد منفجره است، با ترس پا به فرار می گذاشتند و سپس آنها می خندیدند! آنها یکی از جورابها را جلوی پای مردی حدودا شصت ساله پرت کرده بودند که آن مرد بیگناه، آنچنان وحشت می‌کند، که از ترس سکته وفوت می کند! آن دو جوان را با صدور قرار تأمین روانه زندان کردم، خانواده‌ای عزادار و بی پدر شدند، نمی‌دانم این مطلب بنده کی در رسانه منعکس می‌شود ولی به تمام نوجوانان وجوانان توصیه می کنم درشب چهارشنبه آخر سال۱۴۰۳ از اقدامات خطرناک پرهیز نمایند تا بروز و ظهور حوادثی که ممکن است غیر قابل جبران باشد به حداقل، یا صفر برسد. لطفا حوادث سنوات ماضی را مرور کنید تا شما باعث حوادث مشابه در چهارشنبه ‌سوری امسال نباشید! و اما دعای من برای مردم خوب ایران. بارالها بطور مطلق آگاهی مردم عزیز ایران، در این ایام با مشکلات بی‌سابقه‌ اقتصادی، بیماری و… مواجه می‌باشند از درگاهت عاجزانه استدعا دارم مشکلات متعدد مردم ایران را در سال جدید مرتفع فرما وتمام بیماران را لباس عافیت بپوشان. آمین یا رب العالمین

https://vvarzesh.ir/?p=10764

دیدگاه خود را بنویسید