خاطره بازي با بزرگان فوتبال ايران ( ٢ مهدي مناجاتي: قسمت اول )

وقتي كه با چاقو توپ ما را پاره كردند!

نام : مهدی
نام خانوادگی : مناجاتی
متولد :١٣٢٥

در محله قدیمی خیابان ری( امامزاده یحیی) در خانواده اي متوسط، چشم به جهان گشودم، از همان دوران کودکی عاشق بازی و تحرک بودم، و به قول مادرم از شیطنت و بازی کودکانه سیر نمی شدم. در تعطیلات تابستانی و جمعه ها، از صبح خروس خوان تا غروب آفتاب به دنبال توپ می دویدم آن زمان وسایل ورزشی به راحتی امروز در دسترس بچه ها نبود و اگر هم بود کسی توان خرید آن را نداشت.

*حرمت* و *قداست* داشت

یادم هست به وسیله کهنه و پارچه وسیله ای گرد به شکل توپ درست می کردیم، و روپایی می زدیم پدرم میانه ای با فوتبال نداشت و عکس العملی هم در قبال بازی کردن من نشان نمی داد اما مادرم بیشتر
مخالفت می کرد، چون اکثر مواقع با پرو پای زخمی و کفش و لباس کثیف از زمین های خاکی به خانه
می آمدیم، طفلک مادرم از بس لباس ما را شسته بود به تنگ آمده بود. در مدرسه ابتدایی برای نخستین بار در یگ مسابقه دو ومیدانی شرکت کردم
مسابقه دو سرعت که بین شش کلاس بچه های سوم ابتدایی مدرسه خیام واقع در خیابان مولوی برگزار شد، در آن مسابقه قهرمان دو سرعت مدرسه شدم، ناظم مدرسه آقای پور امید که از داوران بین المللی فوتبال کشور هم بود با کمک و تشویق برادر بزرگم ، ( آقا جعفر ) مرا بازی دادند تا به سوی فوتبال جذب شوم ، در واقع برای رسیدن به هدف، این دو نفر یار و مونس من بودند و از لحاظ فکری کمک شایانی به من می‌کردند. یادم هست که با کمک مالی تمام بچه های محل برای نخستین بار یک توپ بندی می خریدیم که دو لایه بود. توپ را باد کرده، قسمت سر توپ را مي بستیم، اما قدرت نداشتیم که قسمت انتهایی آن را زیر لایه رویی آن قرار دهیم و همیشه از بزرگتر ها کمک می‌گرفتیم. در بازی های محلی از ترس پاسبان محل همیشه یک نفر نگهبان سرکوچه می گذاشتیم، اما این بار از فرط خوشحالی از پاسبان غافل شدیم. هنوز غرق در عالم کودکی خود بودیم و عرق تن مان بیرون نیامده بود، که پاسبان محل با دوچرخه مانند بختک سر رسید و توپ بازی را که بسته به جانمان بود را برداشت ودر میان گریه و زاری بچه ها، همه را به صف کرد و زمانی که دریافت با جمع آوری پول تمام بچه ها، این توپ خریداری شده است با چاقو توپ ما را تکه، تکه کرد و هر تکه توپ را به یک نفر هدیه داد و سپس مانند یک نظامی پیروز منطقه را ترک کرد!
بازیکنان قدیمی
شاید دوستان بیاد داشته باشند كه در محل های قدیمی تهران، رسم بود كه مسابقاتی بین تیم های محلی برگزار مي شد و در پایان کاپیتان تیم بازنده باید ورقه را امضا می داد و رسما باخت تیم خود را اعلام می‌کرد
این مسئله برای دو تیم سرشکستگی داشت، در موقع باخت بچه ها مرا نشان می کردند تا امضا بدهم، اما اولین نفري که فرار را بر قرار ترجیح می داد من بودم! با انکه در کنار ورزش به تحصیل نیز علاقه مندی نشان می دادم ،معهذا بردار بزرگم جعفر آقا نیز همیشه در درس و مشق راهنمای من بود و به دلیل همین علاقمندی، هم بود، كه خانواده به من کمتر معترض می شدند. (ادامه دارد)

https://vvarzesh.ir/?p=9519

دیدگاه خود را بنویسید