
با جواد اله وردی بازیکن با سواد آن روزهای تیم ملی
پسر بچه ای که روزی در نهرهای ناصر خسرو شنا می کرد، به لطف خدا، دعای خیر پدر و مادرش و نگاه تیزبین حشمت مهاجرانی مسافر آرژانتین ۱۹۷۸ شد. او در دوران کودکی و در مدرسه بهترین انشاها را می نوشت. یادش بخیر روزی را که معلم انشایش پای تخته سیاه آمد و با دست خط زیبای خود نوشت: موضوع این هفته انشا، چرا؟ بله موضوع انشا، کلمه چرا بود، همه بچه ها از شدت تعجب، مات و مبهوت به هم خیره شده بودند. تا اینکه نوبت به خواندن انشای او رسید. معلم یک به یک، بچه ها را صدا می کرد و همه میگفتند، آقا چیزی به ذهن ما نرسید! اما وقتی نوبت به جواد رسید او سکوت مرگبار کلاس را شکست. جواد با درس های که از استاد شاملو آموخته بود، با خواندن انشای خودش چنان ولوله ای را در کلاس ایجاد کرد، که همه شوکه شده بودند.
جواد همیشه میگوید: زبان لال یک کودک را فقط مادر او متوجه میشود! و حشمت خان مهاجرانی، مربی افسانه ای ما هم آن روزها حکم و پدر و مادر بچه های تیم ملی را داشت!
جواد اله وردی امروزه، روز نه بیمه دارد! نه بازنشسته است! نه سابقه کار دولتی دارد، اما در دوران خودش کمتر کسی سواد او را داشت.
جواد، همیشه در درد و دل هایی که برای دوستانش می کند، بر روی دو چیز تاکید، اکید میکند! او اعتقاد دارد که خداوند در این دنیا از هر چه که بگذرد، از دو چیز نمی گذرد. یکی حق الناس و دیگری شکستن دل کسی! در ارتفاع ۱۰ هزار پایی گل کوچک بازی می کرد. خودش می گوید: نقش ما در جام جهانی آرژانتین آن هم برای اولین بار، چیزی بود که باید آن را باور کنیم. ما اولین موش آزمایشگاهی فستیوال فوتبال ۱۹۷۸ آرژانتین بودیم!
جواد می گوید: برای دیدن عظمت جام جهانی آدم خودش باید در آن حضور داشته باشد. درست مانند اتفاقی که برای ما افتاد. یعنی ما بعنوان یک فوتبالیست در آنجا بودیم. و آنها به گونه ای ما را تر و خشک و از ما محافظت می کردند، که هیچ چیژش در اختیار ما نبود! ما قبل از شروع آن بازی ها با تیم ملی فرانسه، در خود آن کشور و با تمامی ستاره های آن روز آنها، یعنی میشل پلاتینی افسانه ای بازی کردیم! بازی های تدارکاتی عالی داشتیم، آنروزها ما را با یک هواپیمای ۷۴۷ نیروی هوایی به آرژانتین بردند. هواپیمایی که فقط به اندازه بازیکنان تیم ملی، کادر فنی و همراهان آن صندلی داشت! و مابقی صندلی ها را باز کرده بودند تا ما راحت تر در درون هواپیما تردد کنیم. یعنی آنقدر در داخل هواپیما فضا داشتیم که میتوانستیم به راحتی گل کوچک بازی کنیم! ما خاطرات فراوانی از جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین داریم. اولبن بازی ما در آن جام با ستارگان بزرگ هلند بود. من در بازی با هلند ذخیره بودم، و وقتی از سر کنجکاوی مقابل در رختکن تیم هلند رسیدم، از شدت هیجان شوکه شدم. چرا که ده بازیکن آنها روی تخت دراز کشیده بودند و ده نفر هم آنها را ماساژ می دادند! اما ماساژور ما، مرحوم ممد بوقی بود! تا یادم نرفته این را هم بگویم که اولین سر آشپز یا همان مسئول تغذیه ما اوس نعمت نام داشت، سرآشپزی که در درست کردن غذاهای ناب ایرانی نظیر خورشت قیمه، خورشت قورمه سبزی، کباب کوبیده، زرشک پلو با مرغ و … شهره خاص و عام بود. غذاهایی که با غذاهای آنروزهای هلندی ها با آن مکمل های شگفت انگیز برابری می کرد و…