
بگذارید از این پیروزی لذتش را ببریم
اگر قلم های ما را بشکنید، فکر ما را که نمی توانید، قلم ها را دوباره تراشیدیم، این بار نوک قلم های ما تیزتر شد، اولویت ما ورزشی نویسان دیگر نه فوتبال بود و نه رفت و آمد بازیکنان و نه بگو مگوهای رایج در ورزش. هرکدام از ما قلم را به مانند اسلحه سمت دشمن نشانه گرفتیم، به سمت مزدوران، به سمت نفاق، هماهنگی قلبی و دلی شکل گرفت، خیلی سریع، هوشیاری و آگاهی بخشی به جامعه، همپای همه مردم و البته در خط مقدم، یکدل و یکصدا تزویر و تظاهر دشمنان را هدف گرفتیم، هر کجا حیله و آشوبی خواستند به پا کنند، سریع خنثی کردیم، چرا که آرامش جامعه برایمان خیلی مهم بود، خواستند صفوف مردم در پمپ بنزین ها را تبدیل به تاخت و تاز منافقین کنند! خواستند فروشگاههای بزرگ را محل تاراج خود قرار داده و نا امنی روانی ایجاد کنند، به خائنین داخلی گفتند، که ما می زنیم و دروازه های شهر را می شکنیم، و … اما حاشا خیال خام، بدبخت های وطن فروش. سراغ شما هم به وقتش می آییم، هر چند نقشه تزویر و خیانت آنها خیلی زود خنثی شد، و اما ما برای کمک به آرامش، از نقاط مختلف پایتخت و کشور خبر گرفته و منعکس کردیم، مردم هوشیارتر از ما و ما بیدار و وظیفه شناس، آرامش بر شهر حاکم شد، مردم به کمک در راه مانده های ترافیک جاده ای آمدند، بلافاصله عکس و خبر را مخابره کردیم، اینجا بزرگراه قزوین، اینجا چالوس، اینجا هراز، اینجا بزرگراه خراسان، گروههای مردمی به آنها که چند ساعتی در ترافیک و گرما گیر افتاده بودند کمک کردند، یکی آب خنک، درون ماشین ها پخش می کرد، یکی تعمیرکار سیار شد و خودرو هایی که جوش آورده بودند را تعمیر کرد، خانواده ای از روستاهای اطراف، نان و پنیر و خرمای بسته بندی شده پخش می کرد، وانتی هندوانه ها را قاچ می کرد و به خانواده های خسته از ترافیک هدیه می داد و … و این جریان در تمام محورها و مسیرها لحظه به لحظه بیشتر و دلگرم کننده تر می شد، موج مکزیکی کمک به همدیگر سراسر ایران را به وجد آورد، برخلاف ترافیک های قبلی که بر سر نوبت بنزین و یا ترافیک جاده ای بود، این بار مهربانانه با هم در جهت حرکت متعادل، در عین گذشت و محبت به روان شدن ترافیک کمک کردیم، خیلی زود صفحات رسانه ها، سایت ها و گروه ها از پیام های مثبت و امیدوار کننده پر شد، اگر از آنها که روز دوم و شب اول ساعت ها در ترافيک مانده بودند، می پرسیدید جاده چطور بود، از ترافیک نمی گفت، بلکه از کمک مردم به هم دیگر سخن می گفت، … اصلا انگار نه انگار که ما تا دیروز لحظه ای از ورزش و نقل و انتقالات آن غافل نمی شدیم، انگار نه انگار که ما ورزشی نویس هستیم، … نخیر، الان اولویت اول دفاع از وطن است، هر طور که می توانیم، با یک عکس، با یک گزارش کوتاه از خانواده ای روستایی در مسیر فومن به انزلی، که وقتی نیمه شب بنزین تمام کرده بودیم، به ده دقیقه نرسید که با موتور سیکلت رفتند و یک دبه بنزین برایمان آوردند، سهمیه بنزین تریلرشان بود، اصرار که شب بمانید. و وقتی اطمینان حاصل کردند که جا و مکانی هماهنگ شده، با چشمان مهربان شان بدرقه مان کردند، از یک مسیر جاده روستایی باید ۱۵ کیلومتر می رفتیم. ساعت ۳ بامداد و جاده ای باریک و خلوت. گمی ترس و نگرانی که نکند در این شرایط، گروهی بخواهند جلو ماشین را گرفته و ناامنی ایجاد کنند، به زبان نیاوردم که بچه ها نگران نشوند، که ایست بازرسی و گشت بسیج روستایی برق امید را در دلمان. روشن کرد، ایستادیم، خدا قوتی گفتیم و آنها هم متوجه شدند که مسافری خسته و غریبیم …. آدرس را مجددأ از آنها پرسیدیم؟ گفتند ۵ دقیقه دیگر راه دارید، نگران نباشید بچه های ما در تمام طول مسیر نگهبانی میدهند … همان لحظه که رسیدم، یعنی پس از اذان صبح یادداشت کردم. که این ملت، و این مردم نجیب، فهیم، شجاع و شکست ناپذیرند،
امشب که یک هفته از آن شب گذشته، تازه دارم اخبار ورزشی گروه ها را می بینم، افتخار آفرینی تیم ملی ناشنوایان و قهرمانی آنها در جهان با غلبه بر برزیل لذت بخش است اما لذت تسلیم دشمن پرمدعا که تمام ابرقدرتها پشتش بودند زیباترین و غرورانگیز ترین پیروزی است، به قول ورزشی ها فعلا بگذارید از این پیروزی لذتش را ببریم و …..