
تا ماه آینده و جلسه بعدی خداحافظ ناصر جان!
آقای بنکدار قهرمان شنا و واترپلوی ایران بودند که برای ادامه تحصیل راهی فرانسه و در یکی از دانشگاه های خوب پاریس پذیرفته شده بودند و خدا را شکر شرایط خوبی هم داشتند. بدون اینکه ما از قبل بدانیم در یکی از این مراسم های سه شنبه های اول هر ماه متوجه شدیم که ایشان و چهار دوست فرانسوی ایشان دارند از پله های محل برگزاری مراسم پائین می ایند. هم زمان با ورود بنکدار و دوستان فرانسوی ایشان، عباس ایزدپناه هم در حالیکه با کمک نرده های آهنی آرام، آرام پائین می آمد به مقابل در ورودی محل برگزاری مراسم رسیدند، من با دیدن ایشان و دوستان فرانسوی ایشان از جایم بلند شده، سلام گرمی به آنها کرده و ضمن خوشآمدگویی آنها را به حضور در بین دیگر میهمانان دعوت کردم و عباس ایزدپناه را نیز در جای خودم نشاندم تا با توجه به شرایطی که داشت زیاد اذیت نشود! جلسه داشت تمام می شد، که بنکدار و دوستان فرانسوی او نزد من آمده و ضمن تشکر هدیه ای را به من دادند. آنها ضمن خداحافظی می خواستند از پله ها بالا بروند که ایزد پناه هم نزد من آمد و ضمن تشکر و خداحافظی، به شوخی ضربه ای هم به من زد و بعد هم پله ها را چهار تا یکی بالا رفت! بنکدار و دیگران فرانسوی ها که پائین آمدن ایزدپناه را دیده بودند هاج و واج به حرکات او خیره شدند، درست مثل خود من که از بالا رفتن ایزدپناه تعجب کرده بودم. در همین احوال یکی از همراهان فرانسوی همراه آقای بنکدار که از اساتید دانشگاه سوربن فرانسه بود، دستش را معنا دار روی شانه من گذاشت و با لبخندی که بر لب داشت گفت: شما دیگر چرا تعجب می کنید؟ این روحیه، حاصل کار ارزشمند شماست. او با حضور در این مجلس بار دیگر جوان شده و به یاد روزها و توانمندی های دوران جوانی خود افتاده است، من که واقعا متعجب بودم خوشحال به کارهای عباس ایزدپناه خیره شدم. او وقتی به بالای پله ها رسید دستی برای من تکان داد و گفت: تا ماه آینده و جلسه بعدی خداحافظ ناصر جان! ( ادامه دارد )