امیر صدیقی

تخم مرغ های رنگی

نوروز همیشه برایم پر از هیجان بود، مخصوصاً وقتی هشت سالم بود. آن سال، مامان یک سینی پر از تخم‌مرغ‌های رنگی درست کرده بود تا سفره هفت‌سین را زیباتر کند. من و برادرم علی، که پنج سال از من بزرگ‌تر بود، با دیدن تخم‌مرغ‌ها فکر بکری به سرمان زد: مسابقه تخم‌مرغ جنگی! وقتی مامان و بابا سرگرم آماده کردن خانه برای مهمان‌ها بودند، یواشکی چند تخم‌مرغ برداشتیم و رفتیم گوشه حیاط. علی اولین ضربه را زد و تخم‌مرغ من ترک خورد. قبول نکردم که ببازم، پس با تمام قدرت تخم‌مرغم را به تخم‌مرغ او کوبیدم. نتیجه؟ هر دو تخم‌مرغ از وسط شکستند و زرده و سفیده‌شان پخش شد! همان لحظه صدای مامان آمد: “بچه‌ها! دارین چیکار می‌کنین؟” از ترس اینکه دعوا بشویم، سریع تخم‌مرغ‌های شکسته را زیر خاک باغچه دفن کردیم و مثل برق برگشتیم داخل خانه. اما هنوز نفس راحت نکشیده بودیم که یک فاجعه دیگر رخ داد! سینی شیرینی‌های مخصوص عید که مامان روی میز گذاشته بود، ناپدید شده بود! همه دنبال مقصر می‌گشتند و من که حسابی ترسیده بودم، داشتم دعا می‌کردم که مامان از ماجرا بوی نبرد. ولی وقتی علی زیر لب خندید، فهمیدم که پای او در میان است. مامان دست به کمر ایستاد و با تردید گفت: “شیرینی‌ها کجا رفتن؟” علی سعی کرد خودش را بی‌تقصیر نشان بدهد، اما همان موقع، کوچک‌ترین پسردایی‌ام، که چهارساله بود، با دهانی پر از پودر قند وسط سالن ظاهر شد! همه زدند زیر خنده و معلوم شد که او بدون اینکه کسی بفهمد، نیمی از شیرینی‌ها را خورده است. آن شب، مامان بالاخره فهمید که چند تخم‌مرغش هم کم شده، ولی به جای دعوا فقط خندید و گفت: “خدا رو شکر امسال فقط تخم‌مرغ‌ها و شیرینی‌ها ناپدید شدن، نه خود شما!” نوروز آن سال پر از شیطنت بود، اما خاطره‌اش هنوز هم هر سال کنار سفره هفت‌سین زنده می‌شود.
خدایا، در این نوروز ۱۴۰۴، برکت و آرامش را بر مردم عزیز ایران نازل کن.
دل‌هایشان را از امید و شادی پر کن، سختی‌ها و غصه‌ها را از زندگیشان دور ساز. خانه‌هایشان را گرم، سفره‌هایشان را پر، و قلب‌هایشان را سرشار از عشق و مهربانی کن. برایشان صلح، سلامتی و موفقیت در سال جدید مقدر فرما. دست‌هایشان را بگیر، دعاهایشان را مستجاب کن و نور امید را در دلشان زنده نگه دار.
آمین.

https://vvarzesh.ir/?p=10724

دیدگاه خود را بنویسید