
داغ سنگینی که بر دل غفور هاشمی نشست!
سوگ غفور هاشمی روزنامه نگار و ورزشی نویس قدیمی در فقدان پسر جوانش در این روزهای آخر سال قلبم را به درد آور . در دنیا هیچ داغی بزرگتر از مرگ فرزند وجود ندارد و بزرگترین موهبت الهی آن است که والدین پیش از دیدن چنین مصیبتی از دنیا بروند.
غفور هاشمی در دوره ای که پدر خوانده های امروز رسانه های ورزشی بچه ای بیش نبودند یکی از غول های خبرنویسی مطبوعات ورزشی ما در آن روزهایی است که #کیهان_ورزشی و #دنیای_ورزش پرچم دار رسانه های ورزشی ما بودند. اما اکنون آن بزرگان که روزی ستاره های آسمان تنها عشق من و امثال من بودند کجا هستند و چه می کنند؟! افسوس در این روزگار بد ، غفور هاشمی و اکبر عزیزی ها فراموش شدند. اگر حسین خوانساری و فریدون شیبانی سال هاست از وطن دورند ، چرا هیچ وقت یادی از غفور و اکبر نمی شود؟ کاش انجمن ما این مهم را انجام دهد، هر چند« غفور» نیازی به تجلیل ندارد. اگر ماه را به یک دست و خورشید را به دست دیگرش دهند هم دیگر ارزشی ندارد خورشید زندگی غفور خاموش و قلب او شکسته است اما تکلیف قلب و معرفت ما چه می شود؟ خیر به این دنیای وامانده ، غرق در فساد و تباهی و آلوده به زد و بند و باند بازی نمی توان امید بست. افسوس و وای به روزگار ما . آدم ها امروز دنبال قدرت و جریان وابسته به آن هستند و چشم کم سوی آنها به زرق و برق و تبلیغات تازه به دوران رسیده هاست !اما باکی نیست در این زمانه پست هر چقدر عقب تر بمانی و دورتر شریف تری! نام غفور به عنوان عضوی از خانواده کیهان ورزشی شریف است اگر نبود فلان سایت و خبرگزاری الان سر و دست برایش می شکستند. او ظاهری جدی اما قلبی بازیگوش و روحی زنده و جوان داشت سی سال پیش را به یاد می آورم که غفور بدون احساس خستگی و ذوق زده از بستن صفحات در تحریریه کیهان ورزشی می دوید و مثل کودکان سر می خورد !
این بزرگترین لذت و عشق مردی بود که عمر خود را در سخت تربن دوران که خبری از اینترنت و کپی پیس نبود به عنوان یکی از بهترین ها گذراند . مردی که سال ها در فوتبال مربی گری کرد و کاشف بسیاری از فوتبالیست ها بود. غفورجان در غمت شریکم تو همیشه در قلب یارانت و همکارانت هستی و نامت در کیهان ورزشی جاودانه است.