فولاد آره نا

دعایمان بدرقه معمار معبد فوتبال!

یادش بخیر، روزی که اولین گچ ریزی نگین فوتبال جنوب در جاده فولاد درست در نیزارهای پشت بنای طول و دراز باشگاه آغاز شد من آن جا بودم.
دهکردی تازه مدیر عامل فولاد خوزستان شده بود و پیدا بود که می خواهد هر چه در توان دارد برای خطه زادگاهش بگذارد. آن موقع هنوز سبیل کلارک گیبلی رضاییان در اهواز سوژه بود و دهکردی به چشم ما رسانه ای ها یک پیرمرد قدیمی نخ نما به نظر می رسید. پاییز ۸۷ بود.برای یک کار اداری رفته بودم اهواز. صبح یکی از همان شبهایی که مرحوم علی انصاریان، وسط هتل فولاد البته در اردوی تیم استقلال اهواز، فتنه های شیرینش را به پا می کرد گفتند: بیا حاج آقا کارت دارد! وقتی فهمیده بود خبرنگارم دستم را گرفت و برد پای آخرین پنجره ساختمان که ته دفتر کارش بود‌. یک محوطه خالی وسط نیزارها را نشانم داد و گفت: ببین ، ورزشگاه فولاد آنجاست! چشمانش برق خاصی داشت که از پشت آن عینک آقا معلمی اش پیدا بود. ولی من بی تفاوت بودم. خب طبیعتا هیچ چیز آن جا نبود. وقتی ناباوری را در نگاهم دید، بهش برخورد، یک دفعه انگار داشت سکته می کرد. مردی که سن پدرم را داشت مثل یک کودک ذوق زده مرا برد کنار میز بزرگ وسط دفترش و یک نقشه فنی را باز کرد. بالایش با فونت هشتاد انگلیسی بزرگ نوشته بود: Foolad Arena با آب و تاب شروع کرد مختصات ورزشگاه فولاد آرنا را با اشاره دست به جهات مختلف دفترش یعنی دیوار پشت سرش و همان پنجره کذایی توصیف کردن: عنوان فولاد آرنا در فضای آن روز فوتبال ایران انقدر تخیلی به نظرم رسید و تصویر شماتیک ورزشگاه به قدری زییا و مدرن بود که با خودم گفتم : این هم یک لاف دیگر! ماه رمضان بود‌. یادم هست از راهروی طولانی باشگاه که به سمت در خروج می رفتیم، به آقای ابن قاسم که همراهم بود با خنده گفتم: حاج آقا را روزه برده بودها! کنایه از این که ورزشگاهی چنان اروپایی، وسط نیزارهای اهواز خواب و خیالی بیش نیست. غافل از این که آقا سیف الله، ستاره روزهای دور شاهبن آبادان، این بار لاف آبادانی نیامده بود. پدر فوتبال اهواز از پس سالها خاک فوتبال خوزستان را خوردن در کسوت مربیگری و معلمی و تیم داری، واقعا میخواست ردپایی از خود بگذارد. دورادور می شنیدیم که دهکردی با خیلی ها در خوزستان جنگید تا فولاد آرنا را بسازد. چند بار استعفا داد و باز برگشت. یادم هست حتی در یک برهه، کارمندان شرکت فولاد جلوی سازه نیمه کاره بتونی فولاد آرنا تجمع کردند تا بودجه ورزشگاه خرج انها شود. برای مردی مردمی مثل دهکردی، زخم زبانهای کارگر جماعت درد بیشتری داشت اما سوخت و ساخت. حتی بر سر این که همان نام خوشگل آبادانی پسند اوریجینال بالای نقشه بدون دخل و تصرف، باصطلاح شهید نشود و مستقیم بخورد روی تابلوی ورزشگاه آرزوهایش، جنگید. هر کس دیگری جای او بود یک جایی این آینه دق را از گنجه قلب مشکل دارش در می آورد و دور می انداخت و جان شیرینش را برمی داشت و در می رفت. وقتی اسحاق جهانگیری برای افتتاح فولاد آرنا به اهواز رفت، دهکردی سه سال بود که صندلی ریاست باشگاه فولاد را ترک کرده بود اما هنوز بام تا شام، حرص تکمیل کردن کوچک ترین قطعه پازل رنگارنگش را می خورد. پیرمرد رویای کودکانه اش را مثل یک لگوی عظیم بالا برد. با چنان هم و غمی که انگار داشت چغازنبیل را از نو بنا می کند تا در دل تاریخ چند هزار ساله خوزستان ماندگار شود. انگار که یک پل دیگر روی کارون می زد تا جامعه دو شقه شده خوزستان را دوباره با هم پیوند بزند. شاهکاری که گذشته این خطه را به آینده اش پیوند زد. همانقدر که تاریخی، همان قدر هم پست مدرن.
این نمادی بود که به همه ایرانیان جایگاه خوزستان را چه در گذشته و چه در حال حاضر یادآوری کرد. واقعیتش هم این است که حتی در سطح ملی، آرنای اهواز وقتی پرده برداری شد هیچ سنخیتی با در و دیوار به هم ریخته فوتبال مملکت مان نداشت. تنها نظیرش در مشهد بود که بیشتر نقش موزه آستان قدس را بازی می کرد. هنوز هم با درهایی اغلب بسته به روی خلق الله و به روی فوتبال. آرنا اما گویی معبد فوتبال است و به شکلی عجیب، مرزهای هویت فوتبالی را در ساحل کارون در نوردیده. امروز نه فقط سرخ های اهواز، بلکه آبی ها هم نام آرنا را با افتخار می برند. نه فقط مایه مباهات کارگران جاده فولاد است که بچه های ته آسفالت هم به این که شهرشان آرنا دارد می بالند. خلاصه چشم و چراغ فارس و عرب و بختیاری شده. برای دهکردی چه عبادتی از این بهتر، که خلقی را متحد ساخت. این رورها خلق خوزستان دعایشان بدرقه تن رنجور معمار عبادتگاه فوتبالشان است. مردان بزرگی مثل او پشت سرشان ثروت به جا می گذارند نه حسرت. حسرت اما سهم من یکی است‌ که با این که شانزده سال پیش یکی از نخستین کسانی بودم که روی خاک استخوانی تازه گچ ریزی شده فولاد آرنا قدم زدم ولی هنوز افتخار ایستادن بر سکوهای پرآوازه اش را نیافته ام.

https://vvarzesh.ir/?p=9534

دیدگاه خود را بنویسید