ضرورت حضور بیشتر بانوان در مدیریت ورزش کشور
حضور کاروان ورزشی ایران در بازیهای آسیایی جوانان ۲۰۲۵ بحرین، با طعم افتخار همراه بود؛ پیروزی که بیش از هر چیز، نمایانگر توانمندیهای شکوفانده شده دختران ورزشکار این سرزمین بود. کسب ۲۸ مدال در ۱۲ رشته، ۷ طلا و سهم ۵۱ درصدی از کل مدالهای کاروان، کارنامهای کمنظیر از حضور نسل تازه بانوان ورزشکار کشور را رقم زد، عددی که فراتر از یک سهم متعارف، یک مطالبه آشکار برای آینده است. آمار نهایی نشان میدهد که در رشتههای انفرادی و تیمی که تفکیک واضح بود، عملکرد دختران به طرز محسوسی قویتر از متوسط بوده و در مجموع، نیمی از موفقیتهای بینالمللی کاروان جوانان به نام آنها ثبت شده است. هفت مدال طلای کسب شده، نمایانگر بالاترین سطح توانمندی است. این ارقام، نه تنها بر استعداد ذاتی، بلکه بر پشتکار و تعهد این ورزشکاران در مواجهه با کمبودها و چالشها تأکید دارد. این دستاورد چشمگیر، سؤالی بنیادی را در برابر مدیران ارشد ورزش کشور قرار میدهد؛ هنگامی که نیمی از افتخارات ملی بر دوش دلاوران زن ورزش ایران سنگینی میکند، سهم آنها در اتاقهای فکر و شوراهای تصمیمگیری در سطوح عالی کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش و جوانان چقدر است؟ آمارها نشان میدهد این سهم، به مراتب حتی کمتر از یکسوم است و این عدم تناسب، نه تنها یک نقص ساختاری بلکه یک فرصتسوزی مدیریتی تلقی میشود. در حالی که بانوان نیمی از بار افتخارآفرینی را بر دوش میکشند، سهم آنها در کمیتههای اجرایی، هیئتهای رئیسه فدراسیونها و سطوح مدیریتی کلان وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک، به سختی به یکسوم هم نمیرسد. این شکاف، دیگر تنها یک مسئله سهمیهبندی یا ملاحظات حمایتی نیست؛ این یک نقض آشکار اصل عدالت جنسیتی در مدیریت منابع انسانی و بهرهبرداری از سرمایههای ملی است.
عدالت جنسیتی در ورزش، به معنای فراهم کردن فرصتهای برابر برای مربیان، مدیران و سیاستگذاران زن است که میتوانند با دیدگاههای متفاوت، برنامهریزیهای دقیقتر و حساسیتهای بالاتر، چالشهای ورزش را حل کنند. نادیده گرفتن این بخش از جامعه متخصص، به معنای محروم کردن خود سیستم ورزش از نیمی از ظرفیت فکری و اجرایی موجود است. ما به سهمخواهی بانوان در کسب مدال عادت کردهایم، اما زمان آن رسیده است که به سهمخواهی آنها در مدیریت و سیاستگذاری اصرار کنیم. در حال حاضر در ساختارهای کنونی تصمیمگیری ورزش ایران، به ویژه در هیات اجرایی کمیته ملی المپیک و معاونتهای کلیدی وزارت ورزش، نمایندگی زنان متخصص و صاحب تجربه، یک اقلیت محسوب میشود که خود نادیده گرفتن نیازهای زیرساختی، برنامهریزیهای غیرجامع و فرسایش انگیزه در نسل آینده را در پی دارد. در نگاه جهانی، کشورهایی که در مسیر توسعه ورزش خود موفق بودهاند، همواره به این اصل پایبند هستند، که تیمهای مدیریتی باید آینهای تمامنما از ترکیب ورزشکاران ملی باشند. کمیته بینالمللی المپیک قویاً بر افزایش نمایندگی زنان در سطوح مدیریتی تأکید دارند. این نه یک اقدام خیرخواهانه، بلکه یک استراتژی مبتنی بر شواهد برای به حداکثر رساندن کارایی است. آمارها نشان میدهد در کشورهای پیشرو، نسبت مدیران زن در نهادهای ورزشی ملی اغلب به بیش از ۳۰ تا ۴۰ درصد رسیده است. این حضور فعال، به تزریق دیدگاههای جدید، افزایش شفافیت و بهبود حکمرانی ورزشی منجر شده است. بر اساس این دستاوردهای تاریخی، این گزارش قویاً خواستار بازنگری فوری در ترکیب هیات اجرایی و مدیریتی کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش است. این مطالبه، نه یک درخواست احساسی بلکه یک ضرورت فنی و مدیریتی برای حفظ شتاب موفقیتهای اخیر است.
موفقیتهای دختران ما در بحرین، تنها آماری بر روی کاغذ نیست؛ این موفقیتها یک پیام اجتماعی قدرتمند دارند ما میتوانیم، اگر فضا و فرصت برابر فراهم شود. این پیام، فراتر از مرزهای وزارت ورزش، به خانوادهها، مدارس و جامعه ارسال میشود و نشان میدهد که سرمایهگذاری بر توانمندیهای زنان بازدهی ملی به همراه دارد. وظیفه نسل مدیران فعلی ورزش است که ساختاری را بنا نهند که در آینده، نیازی به فریاد زدن سهمخواهی نباشد بلکه سهمبری بهطور طبیعی و منطقی در ساختار نهادینه شود. نیمی از افتخار، مستلزم نیمی از تصمیمگیری است تا افق ورزش ایران فراتر از این باشد که تنها با مدالها سنجیده شود بلکه با عدالت مدیریتی نیز تعریف گردد. برای پایداری دستاوردهای آسیایی و پیشروی به سمت اهداف بزرگتر المپیک، اصلاحات مدیریتی یک گزینه نیست، بلکه یک الزام است. تقویت حضور بانوان در مدیریت ورزش ایران، تنها به نفع بخش بانوان نیست بلکه موتور محرک کلیت ورزش ملی خواهد بود.
ورزش ایران در یک برهه حساس قرار دارد. برای عبور از موفقیتهای مقطعی و رسیدن به جایگاهی پایدار در عرصه بینالمللی، نمیتوانیم تنها بر نیمی از توان خود تکیه کنیم. عدالت جنسیتی، ترمز دستی کشیده شده بر توسعه است. هر کرسی مدیریتی که به یک زن شایسته سپرده نشود، در واقع یک فرصت برای نوآوری و کارایی بهتر در سیستم مدیریتی از دست رفته است. تقویت حضور بانوان در مدیریت ورزش ایران، تنها به نفع بخش بانوان نیست بلکه ضامن تحقق عدالت اجتماعی در حوزه عمومی خواهد بود.
مدالهای بحرین، هشداری بود که باید بشنویم. اگر در این برهه حساس، ساختار مدیریتی کشور از درک این سهم بنیادین عاجز باشد، نسلهای آینده ورزشکاران ما با انگیزه کمتری وارد میدان خواهند شد زیرا خواهند دید که موفقیت در سکو تضمینی برای نفوذ در سکوی تصمیمگیری نیست. عدالت جنسیتی، یک ایده احساسی نیست؛ بلکه یک ضرورت حیاتی برای بقا و پیشرفت ورزش ایران است.
محبوبه مرادی