
مدتهاست که آماده این سفر ابدی هستم!
در یکی از روزهایی که در باره مرگ با هم صحبت می کردیم، ناصر خان عظیمی با صراحت و با لبخندی که به لب داشت، با صداقت تمام گفت، شاید باورش سخت باشد، اما من از مرگ نمی ترسم! چرا که مرگ حق همه ماست و برای همه آدم های روی زمین هم اتفاق می افتد. بپذیریم که همانطور که روزی به این جهان آمده ایم، روزی هم باید برویم و این قانون خداست، قانونی که باید به آن احترام گذاشت. باور کنید من، آماده هستم، اما اختیار رفتن به این سفر ابدی از عهده من خارج است! و باید منتظر باشیم تا ببینیم قرعه بنام من چه زمانی خواهد افتاد! من اعتقاد دارم که همانطور که زندگی شیرین است، مرگ هم همین وضعیت را دارد. نمی دانم که چه شد که موضوع امروز صحبت ما به مرگ کشیده شد، اما من مدتها بود که می خواستم در این باره با شما حرف زده و از مرگ برایتان بگویم. من مدتهاست که آماده این سفر ابدی هستم. من از همان روز اول می دانستم که خداوند هر آنچه را که به من داده است، روزی از من خواهد گرفت، اما آن روز برایم مشخص نیست! و تنها کسی که از زمان آن، خبر دارد همانا خالق من است و من تابع دستور خداوند هستم. من در این دنیا و در این خانه ای که دارم با شما صحبت می کنم برای چند صباحی میهمان هستم. حساب و کتاب هایم را با همسر و اعضای خانواده ام صاف کرده ام و رسم میهمانی هم این است که پس از مدتی باید رفت. من همه آن کارهایی را که باید قبل از سفر ابدی خود انجام دهم انجام داده ام و خیالم از بابت همه چیز راحت است. من همواره در این دنیا سعی ام بر این بود، که برای خانواده ام و برای مردم انسان مثبتی باشم و مزاحمتی هم برای کسی ایجاد نکنم. و شاید هم دلیل نترسیدن من از مرگ هم، همین باشد. من همواره تلاشم بر این بود که همه را دوست داشته باشم و امیدوارم که در انجام این کار کوتاهی نکرده باشم. بهر حال مرگ حق است و باید همه ما روزی آن را در آغوش بگیریم، مرگی که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. ( ادامه دارد )