مريم حيدرزاده: “رونالدو ” روح فوتبال را زنده نگه داشته است!

دختر آبان و پائيز، گفت و گوي ما وقتي پاي به تحريريه گذاشت با خود يك دنيا شور و هيجان و انرژي هديه آورد و بغل، بغل آنها را تقديم دوستاني كرد كه بي صبرانه منتظرش بودند. يك مانتو پائيزي و يك عينك دودي كه هميشه او بر روي چشمان خود دارد، در همان ابتداي ورود، بيانگر حس و حال خوب او براي انجام يك مصاحبه خاص بود.
مريم حيدرزاده با همان لبخند هميشگي اش آمد تا فضاي دفتر ما را پر از نشاط و اميد كند. مثل هميشه حرف هاي زيبايي را به زبان آورد و برايمان از علاقه وافرش به رنگ قرمز گفت. در هر جمله اش يك بار نام پرسپوليس را به زبان مي آورد و بيصبرلنه منتظر ديدار دو تيم پرسپوليس و النصر عربستان با كريستيانو رونالدو و نتيجه حاصل از آن بازي بود.
مريم سه سال و نيم بيشتر نداشت كه در پاي تلويزيون و به هنگام ديدن كارتون پلنگ صورتي احساس كرد كه چشمانش تار مي بيند و همين موضوع تلنگزي شد تا خانواده او به صورت جدي به دنبال مداواي او بيفتند. عروسي خاله اش را خوب به ياد دارد، همان جشني كه مريم در آن، يك گل رز از دسته گل عروس چيد و مورد بازخواست خانواده اش قرار گرفت كه چرا اين كار را كردي! آن روزها برنامه كودك تلويزيون نقاشي بچه ها را نشان مي داد و او نيز با جعبه آبرنگ قشنگي كه دوست پدرش به او هديه داده بود، خيلي دوست داشت تا بك نقاشي كشيده و براي برنامه كودك تلويزيون بفرستد. سال ٦٠ در بيمارستان آپادانا مورد عمل جراحي چشم قرار گرفت، كه متاسفانه موفقيت آميز نبود تاحسرت نقاشي با آن جعبه آبرنگ براي هميشه در دلش بماند! جعبه آبرنگي كه ديگر آن را نديد و ……. اما همه اين اتفاقات هم نتوانست اندكي از عزم بلندش بكاهد! روزها برايش از پي هم مي آمد و مي رفت و در تمام اين روزها مادرش چون پروانه به گرد او مي گشت. از سال ٨٨ به صورت جدي وارد دنياي رنگ ها يعني نقاشي شد تا جايي كه تا به امروز ٨ نمايشگاه نقاشي برگزار كرده است! نقاشي هايي كه تا ثبت گينس هم رفت، اما ديگر هرگز برايش اين اتفاق نيفتاد!
چهار سالش بود كه كلمات را بطور صحيح مي خواند و به همين دليل هم مادرش او را به اداره كل آموزش و پرورش تهران برد و ٢ آقا و ١ خانم سخت گير از او تست هوش گرفتند و همان تست باعث شد تا او مهرماه بر سر كلاس آمادگي بنشيند و دي ماه نيز كتاب هاي سال اول دبستان را بخواند. از مريم بدليل استعداد خاصي كه داشته و دارد، خواسته شد تا تابستان سال بعد بر سر كلاس پنجم نشسته و امتحانات آن پايه را بدهد، اما اين كار نيز عليرغم ميل مادرش، با مخالفت پدر كه اعتقاد داشت باعث خستگي و دلزدگي مريم از درس خواهد شد مواجه و هرگز محقق نشد. سوم دبستان بود كه معلم از او خواست كه يك انشا بنويسد و او نيز اين كار را انجام داد و سپس معلم مريم، از او خواست كه فردا مادرش را با خود به مدرسه ببرد!
مريم كه تعجب كرده بود، علت اين كار را از معلمش پرسيد، كه معلم با تعجب به او گفت كه تو به جاي انشا غزل نوشته اي و اين در حالي بود كه او اصلا نمي دانست غزل چيست!
مريم از بچگي و به دليل اينكه يك خانواده كاملا فوتبالي و عاشق پرسپوليس داشت، با اين رشته آشتا و اخبارش را دنبال مي كرد و خودش هم اعتقاد دارد كه اين پرسپوليسي بودن، بهترين ارثي بود كه از خانواده اش به او رسيده است!

پنجم دبستان بود كه ديوان حافظ را كامل مي خواند. عاشق رنگ قرمز است. در ايران پرسپوليس، در آلمان بايرن مونيخ، در انگلستان منچستر يونايتد، در ايتاليا ميلان و در اسپانيا رئال مادريد تيم هاي مورد علاقه او هستند. خودش مي گويد: وقتي براي ليگ قهرمانان آسيا، شايد اين امكان وجود نداشته باشد كه پرسپوليس با النصر عربستان و كريستيانو رونالدو در ورزشگاه آزادي بازي كند، غم دنيا بر روي دلم نشست، چرا كه مي خواهم تابلو پادشاه پائيز را در روز بازي، توسط يكي از پرسپوليسي ها به رونالدو هديه دهم. چرا كه او پادشاه فرتبال جهان است، كه مطمئن باشيد اين كار، در هر شرايطي انجام خواهد شد.اما من دلم مي خواهد كه پرسپوليس با كريس و تيمش در ورزشگاه آزادي تهران بازي و علاقه مندان به فوتبال لذتش را ببرند. رونالدو را خيلي دوست دارم و اعتقادم اين است كه او روح فوتبال را زنده نگه داشته است و دليل اين علاقه نيز مهرباني خاصي است كه در چهره اش نهفته دارد كه همين مهرباني هم باعث محبوبيت او در سراسر جهان شده است. شايد باور نكنيد، اما روزي كه رونالدو به عربستان رفت، من خيلي ناراحت شدم، چرا كه حيف بود كه رونالدو در عربستان بازي كند! من به جد اعتقاد داشته و دارم كه رئال مادريد امروز يك كريس كم دارد! من به همه بازيكنان فوتبال ايران افتخار مي كنم، اما باور كنيد كه جنگ پرسپوليس و النصر يك جنگ نابرابر است.النصر قرار است با بهترين ستاره هاي فوتبال جهان در مقابل پرسپوليس قرار بگيرد. ديداري كه من اطمينان دارم كه بچه ها بهترين فوتبال خودشان را به نمايش خواهند گذاشت، اما ما هم بايد منطقي بوده و از پرسپوليس به اندازه پرسپوليس بودن آن انتظار داشته باشيم. من اميدوارم كه پرسپوليس از اين گروه صعود كند،چرا كه قرار است ٣ تيم دوم خوب هم به مرحله دوم صعود كنند.
آخرين شعر فوتبالي ام را بادم نيست كه چه زماني سروده ام، اما مضمونش اين بود:
صبور بودم و اين قصه كار دستم داد
همان كسي كه نمي بردمش، شكستم داد
فراموش نكنيم كه زمين پاداش آنهايي است كه تا آخرين قطره زير باران مي نشينند!
مريم حكايت فرتبال ديدنش از تلويزيون هم حكايت خاصي است. او به هنگام پخش بازيهاي پرسپوليس از تلويزيون پاي جعبه جادويي نشسته و در حاليكه يك رادبو كوچك هم در دست دارد با دقايق فوتال جلو مي رود و علت اين كارش را هم اين ذكر مي كند كه چون گزارش را يويي آن هم با صداي مهرزاد عطاران ١٠، ٢٠ ثانيه از تلويزيون جلوتر است با گوش كردن به راديو سعي مي كنم كه آمادگي لازم را براي اتفاقات فوتبالي بدست ببآورم. در پايان هم در باره اتفاقي كه در بازي پرسپوليس، ذوب آهن رخ داد، و باعث تساوي تيم محبوبم شد، بايد بگويم كه فداي سر سروش و عليرضا!

https://vvarzesh.ir/?p=717

دیدگاه خود را بنویسید