
هم فال و هم تماشا
ایام نوروز و روزهای عید خصوصا در دوران کودکی همواره پر از خاطرات شیرین و به یادماندنی است. از خرید کفش نو و لباس نو گرفته تا گرفتن عیدی و مهمانی خانه اقوام و پدربزرگ و مادربزرگ و خوردن شیرینی و آجیل و بازیهای کودکانه با هم سن و سالهای فامیل. اما شاید شیرینترین خاطره من از ایام نوروز به روز عقدم بر گردد، که پیمان این سنت الهی را ۱۵ سال پیش در جوار حرم امام رضا علیه السلام با همسر عزیزم بستم. اما اتفاق جالبی که یک روز پیش از عقدم رخ داد شاید شنیدنی باشد: من آن زمان در یکی از شرکتهای نفتی عسلویه کار میکردم و پس از قول و قرار زمان عقد و تعیین محضر قرار شد در یکی از روزهای نوروز به همراه خانواده با هواپیما از تهران راهی مشهد مقدس شویم، و به نوعی این سفر هم فال بود و هم تماشا و هم برای زیارت رفتیم و هم مراسم عقد بنده و بالتبع وسایل زیادی همراهمان بود و هر کسی مسئول گرفتن برخی از وسایل و چمدانها شده بود. هنگامی که در سالن فرودگاه مهرآباد قبل از گرفتن کارت پرواز نشسته بودیم کیف لپ تاپ من کنار من و خدا بیامرز پدرم بود. بعد از گرفتن کارتهای پرواز و تحویل دادن چمدانها از گیت سپاه رد شدیم و به سالن ترانزیت جهت سوار شدن به هواپیما رفتیم. وقتی که همگی از گیت رد شدیم ناگهان من متوجه شدم که کیف لپ تاپم همراهم نیست از پدرم پرس و جو کردم گفت کنار خودت بوده و فکر کردم تو آورده ای، حالا نگو شناسنامه من هم داخل کیف لپتاپ بود!!! با خواهش و تمنا از مامورین گیت خواستم که به بیرون برگردم با هزار بدبختی اجازه دادند که بروم و تنها نیم ساعت به حرکت هواپیما مانده بود بعد از اینکه از گیت برگشتم دیدم که جا تره و بچه نیست !!! از چند نفر از مسافرینی که آنجا نشسته بودند پرس و جو کردم. کسی گفت ما ندیدیم به گیت پلیس رفتم و ماجرا را توضیح دادم که یکی از آنها گفت: برو خدا را شکر کن که یکی از خدماتیها کیف رو دیده و به ما تحویل داده، کیف را گرفتم و به سرعت برگشتم به سالن ترانزیت خلاصه این یکی از خاطراتی بود که در ایام نوروز برای من اتفاق افتاد و خدا رحم کرد که شناسنامهام گم نشد و گرنه همه برنامههامون به هم میریخت… از خداوند سالی پر از شادی و برکت و موفقیت برای همه دوستان و خوانندگان آرزومندم.