“ِویَن” مردی تاثیر گذار با کارنامه روشن
هر کجا سخن از رشته ژیمناستیک به میان آید، یک نام بیش از همه به ذهن متبادر می شود. این نام، خصوصا بین بچه های قدیم تهران بیش از هر جای دیگر معنا و مفهوم دارد. صاحب این نام کسی نیست جز “روح الله وین”، مردی که بیش از شش دهه زندگی خود را در متن و بطن ژیمناستیک سپری کرده و اکنون نیز در کمال سلامت و آمادگی جسمانی، عاشقانه به این رشته خدمت می کند. در روزگاری که آسمان پایتخت چون زلال جویباران پاک و نیلگون بود. آنگاه که محلات تهران با جریان خنک قنات ها سیراب و دست نوازشگر باد، برگ درختان باغ های مجاور را بی منت نوازش می کرد، نفس ها تازه بود و دست ها استوار. آن هوای تازه و شهر بی دود و آهن ، کودکان و نوجوانان پر انرژی و نا آرام را فرا می خواند تا عطش تفریح و هیجان را در باشگاهها و زورخانه ها فرو نشانند.
آن وقت ها، اگرچه کشتی و ورزش باستانی در مقام رشته های ملی و تاریخی ارج و قرب بالایی داشتند اما همان ها نیز برای شیرین کاری و انعطاف بدنی، حرکات ژیمناستیک را می آموختند. رشته زیبا و فریبنده ای که آن زمان، مدت زیادی از وروش به ایران نمی گذشت. در سوی دیگر، تب فوتبال چنان بالا گرفته بود که ملی پوشان ایران در قاره کهن حرف اول را می زدند آوازه توپ گرد جهان را فرا گرفته بود.در چنین حال و هوایی، دست سرنوشت، کودک با استعدادی را به زیر زمین سالن ژیمناستیک پارک شهر کشاند تا فصل تازه ای در زندگی او آغاز شود.
“وین” در این باره می گوید: آن روزها شادروان غضنفر جباری مربی ژیمناستیک سالن روبروی کاخ ورزشِ پارک شهر بود. وقتی متوجه شد قصد ثبت نام دارم از من خواست بالانس بزنم و همین بالانس، آغاز ورودم به دنیای پر رمز و راز ژیمناستیک بود.مدتی در همانجا تمرین می کردیم. یک شب سالن آتش گرفت و ما مجبور شدیم به مکان کوچکی در باشگاه شعاع نقل مکان کنیم. حضورمان در این سالن هم خیلی طولانی نبود چرا که دست تقدیر باعث شد تا سر از سالن ژیمناستیک میدان خراسان دربیاوریم. تمرینات همچنان زیر نظر مرحوم جباری ادامه داشت تا اینکه اطلاع دادند، محمد تقی وصالی رییس وقت فدراسیون که انسان وارسته و عاشق ژیمناستیک بود یک مربی از کشور چک آورده تا با قهرمانان شاخص کار کند. این مربی خارجی تعدادی از ژیمناست ها از جمله بنده را انتخاب کرد تا تمرینات خودمان را زیر نظر او در ورزشگاه امجدیه ادامه دهیم. بعد از دو_ سه سال مربی یادشده جای خود را به “نولدکه” آلمانی سپرد. همزمان یک خانم اهل چک به نام “پابلوا” هم تمرین دختران را آغاز کرد. از حسن اتفاق، بعدها این دو مربی با هم ازدواج کردند و از ایران رفتند.
یک مربی خوب ژاپنی به نام “کانو” سومین خارجی بود که برای تعلیم ژیمناست ها به ایران آمد. آن روزها تب و تاب بازی های آسیایی ۱۹۷۴ تهران سراسر کشور را فراگرفته بود و ما هم در اردوی آمادگی تیم ملی بودیم. از بد حادثه، من در آن اردو از ناحیه کتف دچار آسیب دیدگی شدم و علی رغم آمادگی، شانسحضور در مسابقات را از دست دادم.
وی ادامه داد: پس از پایان بازی های آسیایی مرحوم وصالی طی حکمی مرا را به عنوان مربی نونهالان منصوب کرد.حاصل تلاش آن سال های من، ساخته و پرداخته شدن چند ملی پوش توانمند و تعدادی از قهرمانان خوب از جمله فرامرز سنگینی، محمدسیفی، حسین و مرتضی مشهدی ابوالقاسم، ایرج نیکخواه، حسین صرافیان،بود. بعدها که در کسوت سرمربی نوجوانان، جوانان و بزرگسالان خدمت می کردم نام هایی چون احمد جیرودی، احمد محمدی، وحید حیدری رضا محمد کاظمی، فرزین قاسم زاده، علی سیل سپور و منصور یعقوبی نیز به جمع شاگردان شاخص من اضافه شدند. نفراتی که به نام آنهااشاره کردم قهرمانان نخبه بودند و اگر قرار به شمارش باشد، شاید عدد ژیمناست هایی که نزد من تمرین کردند بیش از ۵ هزار نفر خواهد بود. این مقدار ورزشکار، طی چند دهه در سالن های استقلال شرق، شهید شیرودی، آموزش و پرورش، سالن دانشگاه تهران و اماکن دیگر به آموزش ژیمناستیک مبادرت کردند. بعدها و دوره دوم ریاست شادروان دکتر سادات رضاعی به عنوان سرمربی تیم ملی بزرگسالان انتخاب شدم. آن روزها تیم و قهرمانان یک دستی داشتیم که در ترکیب آن تیم، نفرات خوبی چون حبیب نوظهوری،ماهان باژرنگ، محمود عرب، هادی قاسمی، ناصرحسنی، مهدی نیرومند، محمدرضا سماعی و احمد محمدی حضور داشتند. در یک مقطع هم سرمربیگری تیم دانشگاه آزاد در لیگ باشگاهی برعهده من بود. آن موقع دکتر قدیمی با اقتدار کامل مدیریت تربیت بدنی این دانشگاه را بر عهده داشت و برنامه ریزی و سازماندهی مسابقات نیز به عهده جوان خوش فکر و کاربلدی به نام علی نامی بود.