
فوتبال دوپینگی، نیازمند معنا و خودپیدایی
مسائل و مشکلات این سالهای فوتبال کشور، آن قدر عریان و عیان است که فهرست کردن اغلب آنها چندان دشوار و دیریاب نیست. با این حال گویی کلید اتاق نیکبختی فوتبال گم شده است و رمز رهایی و راز پیشرفت آن پنهان گشته است. با وجود آهنگ پر شتاب رقبای خارجی هنوز خواب و خیال، جایگزین اراده و تلاش مدیران مسئول نگشته و کماکان آفتاب عمر نگاه سنتی، بر سرزمین مدیریت فوتبال ما تابنده است. مدیریت سنتی و غریبه با تحولات ورزش، زخم ناسوری است که توصیه به درمان آن دلمشغولی دائمی ما شده است. نیک میدانیم هیچ بیماری بدون شناخت و باور به بیماری، درمان نمیگردد. اما جالب آن است که نگاه حاکم بر ساختار فوتبال علائم بیماری را نمیبیند و فریاد درد را نمی شنود. از این رو خود را بی نیاز از هر تحقیق و آسیب شناسی و برنامههای راهبردی میداند. به بیان سادهتر نمیپذیرد که باید در دستگاه خود واحد تحقیق و توسعه داشته باشد و به ارزیابی رویهها و حل سلسله مسائل حلنشده این فوتبال بیمار بپردازد.
فوتبالی که منابع اصلی تامین مالی آن مسدود است و با سرریز پول از منابع دولتی با دوپینگ است که فعالیت دارد. ابقای لیگ برتر خلیج فارس مدیون و مرهون صنایع معدنی کشور و شرکتهای تابعه ایمیدرو است. که اگر روزی این صنعت دست از حمایت خود از ورزش باشگاهی بردارد، عنقریب لیگ حرفهای فوتبال ایران از درجه فعالیت و اعتبار ساقط میشود و بدیلی برای آن ندارد.
فوتبالی که DNA خود را نشناسد، مکانیکی و تهی از معنا میشود. درب آن به روی تمام مربیان خارجی با مکاتب همخوان و ناهمخوان باز است. بدون شناخت هویت، معیار استخدام نیروی خارجی (بازیکنان و مربیان) نه در تطابق و هماهنگی با فوتبال کشور و تامین نیازهای آن، بلکه آبشخور تصمیمات فردی و انتخابهای سلیقهای است.
فوتبالی که دچار ناترازی دستمزد است و به دلیل نبود معیار و شیوه قیمتگذاری معتبر، فصل نقل و انتقالات آن آشفته و بینظم است و میان کیفیت، مهارت و دستمزدهای آن رابطه معقول و معناداری وجود ندارد. این بستر به جای تبدیل شدن به نهادی مولد و موثر بر رشد اقتصادی کشور، به بستری حاصلخیز برای پولپاشی باشگاهها و فساد مالی بدل شده است. در این شرایط ساختار باشگاهها از سطح استاندارد پایینتر آمده و شفافیت و عدالت دستمزد در آن به محاق میرود.
فوتبالی که رفتارهای رایج برآمده از خشونتهای آن، موجب رویش دانههای بیاخلاقی چون وندالیسم و لمپنیسم میشود را، نمیتوان با بضاعت فکری و فرهنگی ضعیف به سوی پیشرفت و توسعه مدیریت و هدایت کرد.
فوتبالی که هنوز بند اول اساسنامه آن در عمل اجرا نمیشود و استقلال نهادی آن دچار تزلزل است، باید شاهد دخالت از سوی نهادهای صاحب قدرت و تحمیل نظرات غیر تخصصی از بیرون مرزهای خود باشد.
فوتبالی که آموزش آن بدون پرورش است و مدرکمعیاری در آن عامل ذبح شایستگی و مانع ورود نیروهای خلاق شده، نمیتواند جز چند اسم تکراری، اسامی جدید را در حافظه مربیان خود نگه دارد.
فوتبالی که در آن علم، دستمایه نمایش و شوآف میشود و جز در مواردی خاص، کارکرد سازندهای ندارد، هر ندای علمی و خردمندانهای به حاشیه رانده میشود. در این موقعیت بازار دلال و رمال سکه است و فرش خرافهپرستی زیر پای مربیان و مدیران آن پهن میشود.
فوتبالی که ادبیات “اصل رعایت توازن مالی” (فیرپلی مالی) برایش گنگ و ناآشناست و با اموال عمومی چون اسکناسهای غارت شده رفتار میکند، نمیتواند به سرعت به سوی حرفهای شدن و صنعتی شدن قدم بردارد.
فوتبالی که موفقیت در آن مقطعی و ناپایدار است و با فرار از تصمیمات حیاتی؛ خو گرفته، نمیتواند برنامههای توسعهای و رهنگاشتی را پیش ببرد، همانطور که مجید جلالی بعد از مدتها تلاش برای اجرای برنامه راهبردی تدوین شده، تسلیم و مغلوب ساختار معیوب و توسعه گریز فدراسیون فوتبال شد. با ذکر گزارههای بالا این نوشتار را می توان در چند کلام خلاصه کرد:
اثرات اندیشیدن در حیات کشورهای توسعه یافته جاری است و نشان میدهد که توسعه فکری مقدم بر توسعه امکانات است. اما اندیشه و تفکر قالب در عرصه جذاب و پر مخاطب فوتبال ایران تحدید و منجمد شده و این ورزش به عارضه کجفهمی دچار است که باید هر چه سریعتر قلنج مغز آن شکسته شود. به گفته ویکتور هوگو انسانها تهی از توانایی نیستند، تهی از اراده هستند. از این رو با وجود ظرفیتهای مختلف و نیروهای انسانی توانمند، بازسازی فوتبال ایران با وجود مسائل و مشکلات آن محال نیست اما همانند تعمیر کشتی در درون دریا، سخت اما شدنی است که پیشنیاز آن اراده و همت جمعی است. با کنار زدن شیوههای ناکارآمد و تصورات کلیشهای، فوتبال ایران میتواند جان دوبارهای بگیرد. با معماری جدید، نظام آن به یک “به جای خود” نیاز دارد تا هر کس سر جای خود قرار گیرد و شایستگان و اهل فن در حوزههای تخصصی نقشآفرینی کنند.