قدرشناس نیستیم، فراموش کار هم نباشیم!

بهرام افشارزاده، تجربه فراموش شده در ورزش

در تاریخ ورزش ایران، نام‌هایی هستند که نه با غوغا آمده‌اند و نه با هیاهو مانده‌اند؛ نام‌هایی که ریشه در «خدمت» دارند و قامتشان از جنس «اخلاص» است.

بهرام افشارزاده از همان تبار است؛ مردی که ورزش را نه پله‌ صعود که محرابِ تعهد می‌دانست. او از کلاس‌های ساده‌ تربیت‌بدنی در اصفهان آغاز کرد؛ از سوتِ معلمی که کودکان را به حرکت، به اخلاق و به امید فرا می‌خوانْد. راهی که با مدیریت کل تربیت‌بدنی اصفهان ادامه یافت و سپس، بیش از چهار دهه حضور بی‌وقفه در حساس‌ترین و کلیدی‌ترین مناصب ورزش ایران را رقم زد؛ حضوری که نه به اتکای رابطه، که به پشتوانه‌ تجربه، انضباط و اعتماد شکل گرفت.
افشارزاده یگانه چهره‌ای است که چهار دوره دبیرکلی کمیته ملی المپیک را بر دوش کشید؛ و این «بر دوش کشیدن» تعبیر دقیقی است، چرا که آن سال‌ها، سال‌های سنگین مسئولیت و درخشش بودند. در دوران طلایی مدیریت او، ورزش ایران بر سکوهای بین‌المللی ایستاد و نام کشور، با وقار و اعتبار، در جهان طنین انداخت. عضویت‌های مکرر او در شورای المپیک آسیا، نه حاصل لابی که ثمره‌ کارنامه‌ای روشن بود؛ کارنامه‌ای که با اعداد و مدال‌ها سنجیده نمی‌شود، بلکه با اعتماد نهادهای جهانی به یک مدیر حرفه‌ای معنا می‌یابد. با این همه، تاریخ ما همیشه مهربان نبوده است. گاه آنان که پیشرفت خود را از او داشتند، سنگی به سویش پرتاب کردند؛ و گاه خودزنی‌های پیاپی در ورزش، فرصت‌های ملی را از او و از ایران دریغ داشت.

افشارزاده در واپسین سال‌های خدمت نیز عضو شورای المپیک آسیا بود، اما تیغِ ناهماهنگی‌ها و بی‌تدبیری‌ها، این سرمایه را از ورزش کشور گرفت؛ زخمی که هنوز هم بر پیکره‌ مدیریت ورزش پیداست. او مردِ صبح‌های زود بود؛ آن‌ چنان که ساعت پنج بامداد پشت میز خدمت می‌نشست و پیش از آن‌که شهر بیدار شود، کار را آغاز می‌کرد. خستگی در قاموسش جایی نداشت و همراهی با او همت می‌خواست؛  همتی که هرکسی یارای آن را نداشت. احترام به پیشکسوتان، برایش شعار نبود؛ باور بود. صندوق حمایت از پیشکسوتان را تقویت کرد تا حرمتِ دیروز، در ازدحامِ امروز گم نشود. در ورزش ایران، کمتر کسی است که نقش استوار و اثرگذار افشارزاده را انکار کند. او از آن دسته مدیرانی بود که می‌دانست «ساختن»، صبر می‌خواهد و «ماندن»، اخلاق. نه اهل حذف بود و نه دلبسته‌ حاشیه؛ باور داشت که ورزش با برنامه زنده است و با بی‌برنامگی می‌میرد.
اکنون که به عقب می‌نگریم، بهرام افشارزاده نه فقط یک نام، که یک «تجربه» است؛ تجربه‌ای که اگر فراموش شود، بهایش را آینده خواهد پرداخت. این متن، ادای دینی است به مردی که بی‌ادعا آمد، بی‌وقفه ساخت و بی‌هیاهو ماند. باشد که تاریخ ورزش ایران، این سطرها را چون سندی از قدرشناسی حفظ کند و بداند که گاه بزرگ‌ترین سرمایه‌ها، همان‌هایی هستند که آرام و پیوسته، چراغ راه را روشن نگه می‌دارند.

https://vvarzesh.ir/?p=16318

دیدگاه خود را بنویسید