بچه های امام زاده حسن ۵۲ سال پیش!

معجزه فوتبال

روزی روزگاری در یکی از محله های جنوب شهر تهران، محله ای که هنوز خیابان هایش خاکی بود و آدم هایش خاکی تر، یعنی خانه هایی که با دست رنج ناچیز پدران کارگر، ساخته شده بود تا سرپناهی برای خانواده هایشان باشد، بچه هایی قد می کشیدند که قرار بود در آینده ای نه چندان دور دایره خانواده شان را از آن خانه فراتر ببرند. داشت دیگر نوبت پسر بچه های قد و نیم قدی می شد، که از داخل خانه ها بیرون می آمدند. آن بچه ها در کوچه و پس کوچه ها با توپ پلاستیکی دولایه، سه به سه گل کوچک‌ بازی می کردند، عجب معجونی است این فوتبال، آدمها را فارغ از قومیت و زبان و رنگ و نژاد چنان کنار هم جمع می‌کند که گویی همه، اهل یک خانه و خانواده اند، بعد نوبت شگفت آفرینی مردانی بود که می خواستند این خانواده را بزرگ و بزرگتر کنند، آنها جنگیدند، تا زمین هزار متری متولد شد، زمین هزار متری و زمین جمشید زندیه (خرمالو) به زمین فوتبال تبدیل شد. کعبه بچه محل ها، از خزانه قلعه مرغی، کاخ جوانان مهر، آبان، دبیرستان

اتابیکی، بچه های امامزاده حسن، علی نور محمدی (معروف به علی کارتی)، محمد فرهادی، سیف الله مرادی، حسن جشنوند، مرحوم عبدالعلی کلانتری، وهاب بیات، داود رمه دوست، مجتبی حاتمی، علی گلباز، محمد غفور، برادران تیموری (آقا قادر حسیخانی و ابراهیم حسینخانی)، واحد جعفری، صادق بابایی، عباس آتش سخن، ‌حسن میرلو، محمد مسلم خانی، مرحوم داود آقا علی دروازه بان، حسین سالکی، مجید عدل زاده، اصغر یعقوبی، هوشنگ فرکی،
جمشید لامعی، داود فتحی، نادر شعاری راد، سعید عزیزیان، علیرضا احمدی، مصطفی فعلی، مهرداد خوشرو روابط عمومی، و البته خیلی از بزرگانی که امروز برحمت خدا رفته اند از کوچه پس کوچه های
امامزاده حسن به آن زمین خاکی مقدس سرازیر شدند. مرحوم جمشید علیها و عارف سیدعلیخانی، احمد بیات۰ مرحوم جمشید علیها از تیم پیمان، سلمان قهرمان از مربیان
طراز اول تهران از زمین خاکی زمین تهران هم بودند.
خیل بچه ها بود، که به زمین هزار متری سرازیر می شد. بنازم به تو زمین هزار متری، چه کسی می‌توانست این همه بچه را با هر زبان، قومیت و نژاد با هم آشنا و متحد کند. حسین فرکی از شهربانی زیر نظر حسبن لطفی اوج گرفت و راهی پاس بزرگ شد، راهی جام جهانی آرژانتین شد. در جام تخت جمشید غوغا کرد. آقای گل مقدماتی المپیک مسکو شد.
با نادر فریاد شیران زیر نظر حسن حبیبی باهم بودند. ایران به المپیک مسکو صعود کرد، اما متاسفانه بعلت حمله شوروی به افغانستان بازیها تحریم شد!
بچه های امامزاده حسن ۵۲ سال پیش، تیمی محلی بنام بنفیکا تشکیل و در همان محل نیز الگوی محلات تهران شدند، گویی از ناموس شان دفاع می کنند، چه غلغله ای می شد. روزهای جمعه، دور زمین هزار متری و زمین خاکی جمشید زندیه( معروف به خرمالو ) و البته زمین ارم، زمین میلان، زمین شاهین آذری و زمین تهران۰ البته زمین های چمن کاخ های جوانان در مناطق چند گانه تهران نیز پر از آدم می شد، بزرگ‌ و کوچک‌، بزرگترها در حسرت گذشته از دست رفته خودشان و کوچکترها به امید روزی که خودشان توی زمین بازی کنند، تماشاگرهای فوتبال، بچه های همان محل بودند، بچه ها در زمین خاکی با کتونی چینی که کف آنها به اندازه یک سکه دوتومنی سوراخ بود و این سوراخ تا جوراب ساق بلند هم ادامه پیدا می‌کرد، چنان فوتبالی بازی می کردند که گویی جنگ تن به تن سربازان ایران و توران. ونقطه اتصال همه اینها هم فوتبال بود؟ فوتبال. چه اعجازی دارد؟ این فوتبال، که پس از نزدیک به ۵۲ سال، هنوز بچه های آن دوره را که الان بزرگ مردان این دوره هستند، را باز کنار هم در زمین اکباتان و راه آهن گرد هم جمع می کند و هنوز، بزرگ مردان شگفتی آفرینی هستند که می خواهند مثل آن زمان ها،دوباره خانواده فوتبال را کنار هم جمع کنند، اما با چند تفاوت، که دیگر رقابت به رفاقت، چندین تیم به یک تیم وشور و شوق قهرمانی به لطف و محبت و مهربانی رنگ عوض کرده، و چه دیدار دوستان قدیمی با صفا شده است، هر چند جای عزیزان و مرحومین و شهدای جنگ دربین ما خالی است، دیدار دوستانی از جنس گل، بلکه از گل هم نازک‌تر، و دیدار استادی (حسین فرکی) در کنار مدیریت آقای قادر حسینخانی که وجودشان خیر و برکت بوده و هست، لمس و تماشای عشق و صفا و مهر و محبت دوستانی همچون برادر.

https://vvarzesh.ir/?p=15782

دیدگاه خود را بنویسید