
همه چیز داشتیم
مرحوم پدرم ( کاظم آقای سنگینی )، کارگر ساده ای بود، سفارش های گرفته شده شلوار توسط مغازه دارها رو می آورد خانه، و آنها را می دوخت و تحویل می داد و در ازای هر شلوار دوخته شده هم « مزدش » را می گرفت ( تقریباً به صورت هفتگی ) ، یعنی به عبارت ساده تر، شلوار دوز بود. مادر خدا بیامرزم ( بانو محبوبه فرشبافی ) هم خانه دار. ما هم چهار تا برادر بودیم و یک خواهر و من هم یکی مانده به آخری ( بانو شهناز ـ منوچهر ، فریبرز ، فرامرز و حسین ). روزگارمان بد نبود، خوب بود. گفتم؛ پدرم « کارگر » ساده بود، اما میوه را « نوبرونه » می خوردیم. غذای مرغ و گوشت مان هم « براه » بود. توی جنوب شهر، میدان خراسان، خیابان بیسیم نجف آباد که الان شده خیابان طیب، اطراف پارک بزرگی که الان اسمش شده پارک ولیعصر زندگی می کردیم، از آنجایی که من یادم می آید؛ اول توی یکی از خیابانهای شرق پارک و بعداً هم کوچه قالیشوها که الان فکر کنم شده کوچه شهید اقتداری، روزگار رو طی می کردیم. اما از همان زمان که باز هم من یادم است، همیشه خانه داشتیم، شاید به نظر برای یک خانواده هفت نفره کوچک بود، ولی خانه شخصی بود و سراسر آرامش و امنیت روح و روان. شب عید که می شد سبزی پلو با ماهی داشتیم، آجیل و شیرینی و … و بدون استثناء کت و شلوار مخصوص سال نو و « پز » دادن بچه محل ها به همدیگر. خلاصه که شاد بودیم. تقریبا همیشه «بوته » های مربوط به شب چهارشنبه سوری را با دوستان همسن و سال میرفتیم و از بیابانهای پشت پارک بیسیم می آوردیم، همون پارکی که الان اسمش شده پارک ولی عصر. حقیقتا بوی عید و نشاط عیدی گرفتن و خریدهای شب عید از یک ماه قبل ترش توی فضای محل و بروبچه ها ، متبلور بود. با آقا « محمد رضا خان نصرالله زاده » در آن سالها، هم مدرسه ای بودیم، حدود پنجاه سال پیش که به عبارتی می شود، نیم قرن پیش، در مدرسه راهنمایی پسرانه عبدالله رهنما. یادش به خیر. چه شوری، چه جنب و جوشی و چه تمرینات سخت و پر مشقتی، اما همه اش با آرامش بود. سالن ژیمناستیک ما هم که من از ده سالگی شروع به تمریناتش کردم در همان خیابان « پاک » نزدیک میدان خراسان بود. ( سالن ژیمناستیک نقی پناهی ). خدا ، پهلوان « غضنفر جباری » پیر و مراد ژیمناستیک را بیامرزد و خداوند متعال طول عمر با عزت و سلامتی بدهد به استادم « روح الله خان وین »، که به نفس گرم آنها، انتخاب شده ها از این باشگاه، قهرمانان اول ایران می شدند. خلاصه که همه چیز از جمله « عید » های ما هم، شیرین بود.
… نوروز باستانی را به همه ایرانیان و هموطنانم که در هر نقطه ای از این عالم خاکی هستند، تبریک و تهنیت عرض می کنم. سلامت و شاد و پیروز و سرافراز باشید .