بچه زبر و زرنگ محله چاله میدان!

پنجم دی ماه سال یکهزار و سیصد و پانزده در محله چاله میدان تهران یا همان سید اسماعیل امروزی فرزند اول خانواده نسبتا شلوغ عظیمی نائینی، چشم به جهان گشود. خانواده، نام ناصر را برای او انتخاب کردند و بعد از او هم 2 برادر و دو خواهر دیگر به جمع این خانواده اضافه شدند تا جمع اعضای خانواده عظیمی به عدد هفت برسد! در محله چاله میدان یا محله ناصر خان عظیمی آنروزها 3 پهلوان نامی زندگی می کردند. پهلوان ناصر قربانی، پهلوان مهدی قصاب و پهلوان حاج کاظم پرخور! این پهلوانان بواسطه شیرین کاریهای آنروزهای ناصر خان او را دوست داشتند. ناصر خان هنوز مدرسه نرفته بود که با 3 سوت از تیرهای چراغ برق سیمانی کوچه شان بالا مر رفت و پائین می آمد! و همین کارها باعث شده بود تا پهلوانان محل او را تشویش کرده و برایش دست بزنند! و ناصر خان هم از این تشویق ها و دست زدن ها لذت می برد! در همان زمان بچه های همسن و سال و یا حتی چند سال بزرگتر از ناصر خان هم می خواستند برای خوشایند پهلوانان محل با ناصرخان رقابت کنند، اما هیچ کدام از آنها نمی توانستند و این همان برتری ناصرخان نسبت به دیگر بچه های محله چاله میدان بود! در محله چاله میدان آنروزها همانطور که 3 پهلوان وجود داشت 3 تا آدم متمول و پولدار هم زندگی می کردند! حاج خان خداداد، که میدان تره بار امین السلطان برای او بود! آقای راستگو که کارخانه دار معروفی بود و خانواده نیلی که دستگاه های بافت لباس های تریکو را به ایران آورده و پیراهن تریکو تولید می کرد! حاج خان خداداد 3 برادر داشت. یکی حسن آقا، یکی مرتضی خان و یکی هم محمد آقا که متاسفانه این آخری موفقیت چندانی در تجارت نداشت و اموراتش، توسط برادرانش می گذشت! حاج خان خداداد 7 پسر به نام های حسین، جواد، محسن، پرویز، فاضل، صادق، علی و یک دختر بنام رباب داشت! حسین کارخانه برق ادیسون را داشت! جواد و محسن تحصیل کرده آلمان بودند و با پدر کار می کردند! که این 3 نفر از ناصرخان بزرگتر بودند. اما محسن هم سن سال ناصرخان بود و پرویز، فاضل، صادق و علی کوچک تر از ناصرخان و رباب هم که آخرین فرزند حاج خان بود. ناصرخان در آن زمان با خانواده حاج خان زندگی می کرد و بیشتر زمان خود را با پسرهای این خانواده می گذراند. ناصرخان با پسران حاج خان خداداد به مکتب و بعد به مدرسه می رفت! ناصر خان ابتدا به مدرسه توفیق رفت، مدرسه ای که پس از مدتی شاگردانش بنابدلایلی دو تکه شدند که یک تکه به مدرسه خیام و تکه دیگر هم راهی مدرسه فرهنگ در پائین تر از سه راه سیروس شدند! که ناصرخان در همان مدرسه خیام تصدیق ششم خودش را گرفت! ( ادامه دارد )

https://vvarzesh.ir/?p=4884

دیدگاه خود را بنویسید