
کار کردن با آدم های قدرتمند رسانه!
کار کردن با دانشجویان را دوست داشتم. من مربی فوتبال آنها در دانشکده ادبیات بودم، ضمن اینکه کار مربیگری دانشجویان دانشگاه کشاورزی را هم بر عهده داشتم. محل دانشکده کشاورزی در کرج بود و مدیر ورزش آن دانشکده یعنی دکتر خالدان نیز در زمره نخستین لیسانسه های ورزش ایران به حساب می آمد. در آن سال اتفاق جالبی افتاد و هر دو تیم فوتبال دانشکده ادبیات و دانشکده کشاورزی که مربی هر دو آنها هم من بودم جزء 3 تیم اول تهران شدند و این برای من افتخار بزرگی بود. همان زمان در کنار کار مربیگری، کار روزنامه نگاری هم می کردم، چرا که واقعا به این کار علاقه داشتم. آن زمانها روزنامه کیهان ورزشی تنها روزنامه ورزشی ایران بود و من این افتخار را داشتم که با آنها کار می کردم، تا اینکه با آقای جواد کلهر آشنا شدم، او مجله ای را بنام ورزش و زندگی راه انداخته بود. یک روز از من خواست که به دیدنش بروم و من هم این کار را کردم و او در همان دیدار اول تمامی اختیارات مجله ورزش و زندگی را به من سپرد و همان جا بود که من احساس کردم که لیاقت ورزشی نویسی را دارم. در ادامه راه با حسین مهری آشنا شده و به دعوت او به مجله روشنفکر رفتم. بعدها با آقای زاهدی هم دوست شدم و همه اینها وسیله ای بودند تا من با آدم های بزرگ روزنامه نگاری آن روزها، یعنی آقایان صدرالدین الهی، کاظم گیلانپور و مهدی دری آشنا شوم و همه اینها سبب شد تا من آرام، آرام به عنوان کسی که صداقت لازم را برای کار نویسندگی و قلم بدست گرفتن دارد در جامعه شناخته شوم و کارم در رسانه های آن روزها رونق بیشتری بگیرد. به روزنامه آیندگان رفتم و دوره ای را در آنجا گذراندم تا با علم روزنامه نویسی هم آشنا شوم، چرا که دیگر موقعیت من در رسانه با گذشته فرق کرده و من بابت نوشته هایم حقوق می گرفتم. ( ادامه دارد )