زندگی در نهایت عزت و افتخار!

یک میزبان، میهمان نواز به تمام معناست! دور تا دور اتاقش، پر از عکس هایی است که میهمانش را به گذشته های دور می برد! از لوگوی مسی باشگاه شاهین تا عکس هایی که آدم هایش جملگی آسمانی شده اند. یعنی همان ورزشکارانی که روزی روی دست مردم قدرشناس ایران در زمین های فوتبال و سالن های ورزش دور افتخار می زدند. از کاپ های جورواجوری که هر کدام آنها یک کتاب خاطره با خود به همراه دارند! در خانه ای در منطقه نیاوران دو دختر که حالا به فرشته های زمینی بدل شده اند، مثل پروانه به گرد پدر خود می چرخند! لباسش را مرتب می کنند! داروهایش را سر ساعت می دهند! غذا و ویتامین های مورد نیاز بدن ناصر خان را بوسیله سرنگ به او منتقل می نمایند! و خلاصه کلام اینکه آنها این روزها، کارهایی را برای پدر انجام می دهند، که در دور و زمانه امروز ما کمتر می توان نظیرش را دید! برای کسب اجازه از خالق سه شنبه های مقدس ورزش و با قرار قبلی راهی منزل استاد ناصر عظیمی شدیم. زودتر از موعد مقرر به منزل استاد رسیدیم. اما استاد مثل همیشه آنقدر بزرگوار و سخاوتمند بود که از وقت استراختش که پزشک برایش معین کرده بود، گذشت و آماده و قبراق یعنی همانطور که انتظار آن را داشتیم، پذیرای ما شد.
استاد ناصر عظیمی بدون هیچ شک و شبهه ای تاریخ گویای ورزش ایران است! آنقدر خوب گذشته ها را بازگو می کند که مخاطب خود را محصور گفته هایش می نمایدشمرده و با صراحت و صداقت حرف می زند و این را می شود از تک، تک کلامش بخوبی متوجه شد.
استاد بخوبی متوجه شده بود که چرا ما عامدانه سه شنبه را برای دیدار با او انتخاب کرده بودیم و این موضوع را همان ابتدا به ما گوشزد کرد. از استاد اجازه خواستیم که هر سه شنبه داستان زندگی او را قسمت به قسمت برای نسل جوان کشورمان بازگو کنیم و استاد هم همانطور که انتظارش را داشتیم، اجازه چنین کاری را به ما دادند تا ما بتوانیم در نهایت امانتداری حکایت زندگی استاد را سه شنبه های هر هفته بازگو کنیم. قصه سه شنبه های مردی که خدا می خواست عزیز شود که عزیز هم شد! خدا می خواست انسان بزرگی شود که خدا را شکر این اتفاق افتاد! و در نهایت هم خدا می خواست که استاد، برای ما بماند تا درس محبت و مهربانی هایش همچنان ادامه داشته باشد.